مهم ترین عامل مؤثر در تکرار رابطه با تیپ های چسبنده، نیاز به مراقبت از دیگران است.
 

چرا مجذوب طرفهای چسبنده می شوم؟

پس چرا مجذوب یک آدم وابسته شدم؟ اگر سابقه روابط اجتماعی با تیپ چسبنده را دارید، دلیلش چیست؟ اولا معنایش این است که مجذوب کسی شده اید که:
  1. بدون قوت قلب گرفتن از دیگران نمی تواند تصمیمات روزمره اش را بگیرد.
  2. مسئولیت تمام شئونات زندگی اش را به دیگران می سپرد.
  3. به خاطر ترس از تأیید نشدن و از دست دادن حمایت دیگران، با دیگران به ندرت مخالفت می کند.
  4. نمی تواند در شروع کارها و طرح ها پیشقدم شود.
  5. به هر کاری دست می زند تا توجه و حمایت دیگران را جلب کند.
  6. هنگام تنهایی، احساس ناراحتی و درماندگی می کند.
  7.  وقتی رابطه اش قطع می شود زود رابطه جدیدی را جایگزین آن می کند.
  8. از این که مجبور شود مراقبت از خودش را بر عهده گیرد، می ترسد.
 

چرا مجذوب تیپ های وابسته می شوید؟

 اگر فقط رابطه فعلی شما غیرعادی است و اکثر روابط عشقی شما با اشخاص وابسته نبوده، احتمالا طرف شما، جذابیت بدنی یا یک نوع جاذبه دیگر دارد. شاید آرامش و تمایل او به آرامش، برای شما جذاب بوده است. اما به طور کلی ویژگی های معرف وابسته بودن طرف مقابلتان را دوست ندارید.
 
ولی برخی دیگر که این فصل را می خوانند اگر با خود صادق باشند، می پذیرند که سابقه طولانی ارتباط عاشقانه با آد مهای چسبنده را داشته اند. در چنین مواردی باید صادقانه ببینید چه عواملی باعث شده این قدر با آدم های وابسته رابطه برقرار کنید.
 

نیاز به مراقبت

به طور کلی مهم ترین عامل مؤثر در تکرار رابطه با تیپ های چسبنده، نیاز به مراقبت از دیگران است. برخی از ما ذاتا اهل مراقبت و رسیدگی هستیم و از رفتارهای حاکی از احتیاج شخصیت وابسته نمی توانیم بگذریم. گویی طوری برنامه ریزی شده ایم که مجذوب کسانی شویم که برای تأمین امنیت، آسایش و برای قوت قلب گرفتن، به ما می چسبند و حتی از داشتن رابطه با چنین آدم هایی تحریک می شویم.
 
شاید در خانواده ای بزرگ شده اید که از بچگی به شما یاد داده اند مراقب پدر و مادرتان، خواهر و برادرها و اطرافیانتان باشید. این قضیه برای شما ارضاکننده و خوشایند بوده و حالا در بزرگسالی به این پدر و مادری کردن ادامه می دهید. شاید هم آدمی بوده اید که نمی توانسته اید نه بگویید. به تعبیری، وقتی در بهترین حالتتان به سر می برید که از یک آدم نیازمند مراقبت کنید. اما کجای این ایراد دارد؟
 
ایرادش همان است که باعث شده این کتاب را بخوانید و می خواهید بفهمیدگیر رابطه عشقی شما کجا است. این قضیه نشان می دهد از مراقبت کردن از طرفی وابسته خود دیگر لذت می برید و این رفتار به نوعی، دیگر برای شما مؤثر نیست. اگر صادق باشیم باید بگوییم این نشان می دهد دنبال یک رابطه سالم هستید و دیگر نمی خواهید همچون دوران کودکی، تمام انرژی خود را روی نیازهای دیگران بگذارید.
 
برای عده ای هم رفتار یک آدم بزرگسال وابسته که سرشار از احتیاج و تسلیم شدن است تحریک کننده است و جذابیت عشقی دارد. شاید والد جنس مخالفتان چنین صفاتی داشته یا همیشه مجذوب عزت نفس نداشتن یکی از عزیزان خود بوده اید. در این صورت، عجله برای ایجاد احساس آرامش و نجات دادن یک نفر دیگر، برای شما رفتاری آشنا و مهم خواهد بود. به همین دلیل، چنین رفتاری را تکرار می کنید و طرف هایتان در نهایت آدم های چسبنده ای از آب در می آیند.
 
گاهی اوقات هم نیاز شدید به تأیید و نوازش باعث می شود آدم های وابسته را انتخاب کنید چون از معطوف کردن توجه و انرژی خود به شخصی که فعلا به او دلبستگی دارید، خوشحال می شوید. گاهی هم دوست دارید رابطه ای برقرار کنید که کنترل و قدرت شما در آن رابطه از کنترل و قدرت طرف مقابلتان بیشتر باشد. شخص وابسته که عزت نفس کمی دارد و نمی تواند خودش را از طرف مقابل جدا کند، پیوسته ارضای نیازش را به نفع خدمت کردن به شما به تعویق می اندازد. اما رفتاری که در آغاز خوشایند و ارضاکننده است، حالا عذاب آور شده و عرصه را بر شما تنگ کرده است.
 

ادامه رابطه حتی پس از جدایی

این که چرا بعضی آدم ها که طرف مقابلشان وابسته است تا مدت ها پس از آن که رابطه از حالت دو طرفه بودن و ارضاکنندگی خارج می شود، به رابطه ادامه می دهند، دلیل محکم دیگری هم دارد: ترس. بعضی از ما به شدت می ترسیم طرف مقابلمان را که شکننده و به شدت نیازمند است، برنجانیم. هر بار که می خواهیم طرف مقابل را ترک کنیم، یأس و وحشت او چنان آزارنده و رنج آور می شود که عقب می نشینیم و خودمان را متقاعد می کنیم که اوضاع آن قدر هم بد نیست و اگر او را ترک کنیم و برنجد، نمی توانیم زندگی کنیم. البته بهانه کردن ترس از واکنش طرف مقابل به ترک کردن او، بهانه ای واهی است؛ با این حال این بهانه می تواند انگیزه ای قوی برای ماندن باشد.
 
منبع: عشق دیوانه وار، دبلیو برد جانسون و کلی موری، مترجم: مهرداد فیروزبخت، صص 197-200، انتشارات رشد، تهران، اول، 1394.